-
i'm about break
جمعه 6 مردادماه سال 1385 21:38
1.می دونید دوتا تصمیم گرفتم اول اینکه دیگه نظرات رو می بندم ... ۲.دومی اینه که تمام اعضا رو انداختم بیرون...غیر از داش کوچولو... ۳.بعدا می بینمتون... ۴.سکوتی ممتد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 09:11
.حرفها ارام و اهسته به زبان انسان می اید اما اگر زبان نباشد قلمی هست که انها را برای او بنویسد...«ن...والقلم» .می دونید کنکور هم خیلی بد نیست چون ما همین الان که داریم نفس می کشیم داریم کنکور می دیم (خیلی فلسفی بود...)اره میدونم دارم چرت و پرت می گم اما خب بعضی از چرت و پرتا رو می شه قاب کرد زد به دیوار... .گاهی ادم...
-
just like befor
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 11:26
۱.هر بار پایان آغاز شروعی دیگر است و ما شروع می کنیم اما این بار بدون دو نفر و با آمدن دو نفر دیگر... ۲.کلی حرف داشتم اما سکوت تنها حرفه منه... ۳.من دیگه رفتم...
-
نمی دانم...
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 20:53
۱.نمیدانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است... ۲.نمی دانم به جرم کدامین گناه در آتش عشق تو می سوزم من... ۳.نمی دانم چه بود آنچه که خرمن دوستی من و تو را به آتش کشید ولی هرچه بود سوزاننده تر از شراره ای بود... ۴.نمی دانم این نوشته ها برای کیست ولی می دانم کسی هست که اینها را بخواند ببیند همان کس که باید...
-
برای یک نفر
شنبه 15 مردادماه سال 1384 09:11
۱.فقط برای یک نفر زندگی می کنم برای خنده هایش برای نگاه هایش برای چشم هایش و برای مهربانی اش البته چندیست که به ما نگاه نمی کند .... ۲.دوستت دارم برای تمام ساعاتی که با من حرف نمی زنی برای مهربانیت برای خودت ۳.تموم شد از الان اعلام می کنم وبلاگ ما تا بعد از کنکور کذایی بسته است.......
-
ShUt UUUUUUUUUUUUUUppppppppp!
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 23:54
۱. I cannot take this anymore I'm saying everything I've said before All these words they make no sense I find bliss in ignorance Less I hear the less you'll say But you'll find that out anyway Just like before... Everything you say to me Takes me one step closer to the edge And I'm about to break I need a little room...
-
There is nothing bihind the blue sky
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 03:48
There is No Exit life is a rubbish, put it away --------------------------- «من هستم چرا که می خواهم باشم» مدتی نبودیم: نبودن هم به اندازه بودن سخت٬ تهوع و اسارت در دیوار است. جدیدا سعی می کردم وطنم را انتخاب کنم: انتخابی بین خون و خاک٬ مردم و سرزمین. من ایرانی هستم ولی آفتاب کویر را نمی توانم تحمل کنم: در پی باران...
-
فکر نمی کردیم...
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 10:13
۱.ما که فکر نمی کردیم اینجوری بشه خیلی ضایع شد مگه نه... ۲.ما که فکر نمی کردیم یه روزی مجبور شیم به احمدی نزاد رای بدیم... ۳.ما که فکر نمی کردیم با شروع تابستان وبلاگ ها از قبل هم غیر فعال تر شوند ۴.ما که فکر نمی کردیم ... پس چی کار می کردیم... There are just too many times that people have tried to look inside of me...
-
معین...
جمعه 27 خردادماه سال 1384 13:32
دوم خرداد دیگری در راه است ... بوی انرا میشنوید... اری معین امده است که دوم خرداد دیگری راه بیاندازد...
-
No politics
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 01:49
دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش ستون به سقف تو می زنم اگر چه با استخوان خویش دوباره می بویم از تو گل به امید نسل جوان تو دوباره می شویم از تو خون به سیل اشک روان خویش اگر چه صد سال مرده ام به گور خود خواهم ایستاد که بر درم قلب اهرمن به نعره آنچنان خویش اگر چه پیرم ولی هنوز مجال تعلیم اگر بود جوانی آغاز می...
-
مشو نومید...
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 21:59
هان مشو نو مید چون واقف نیی از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور با لاخره طلسم سکوت ما شکست و ما هم دوباره پا گذاشتیم به عرصه وبلاگ نویسی جایی که افرادی چون حنیف مزروعی و عده زیادی از وبلاگ نویسان در ان فعالند ما نیز سهمی داریم از این دنیا... امروز ۲۵ خرداد ۱۳۸۴ بود ۲روز تا انتخابات مونده دو روز تا سرنوشت...
-
i am criminal
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 20:27
۱.احساس گناه می کنم دلم برا وطنم می سوزه برا این کثافت خونه برا این جا که همه چیز داغونه اره دلم برا یاران می سوزد.. ۲.امروز رفتیم کوه جای بچه ها خالی کسی نبود و خودمون رفتیم بالا ۳.دلم برا همتون تنگ می شه چون دیگه نمی نویسیم Idolise their favourite rappers and know all they songs Or for anyone who's ever been through...
-
از این زندگی...
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 18:02
۱. A normal life is borin, but superstardom's close to post mortem It only grows harder, only grows hotter He blows us all over these hoes is all on him Coast to coast shows, he's know as the globetrotter Lonely roads, God only knows He's grown farther from home, he's no father He goes home and barely knows his own...
-
just dont lose your self
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 20:41
۱.you better loose youself in the music the moment youwn it you better never let it go you only get one shot do not miss your chance to glow its like comes one in a lifetime you better... ۲.چه کسی باور کرد جنگل جان مرا اتش عشق تو خاکستر کرد...(به یه دوست!) ۳.ما شاالله شایان غوغا کرده البته نباید به خودش فشار بیاره چون...
-
Education
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 16:57
i think that we'd better go through the teach and learn approach according to my personal idea it is a good way to write about some educational subjects which can help every body and in the comments part every one can ask his/her question its my idea and all you can do is to provide us with your useful comments it is...
-
Hi There I am a new partner
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 23:52
Hi every body As you can remember me I mean <The Guardian> I am a new partner of INSUNSET group You know I cant type farsi I am not as fast ax my friends The one no one payam then I decided to wrote my comments in English Its better for me and for you isnt it? I think so
-
«انسان شَوید»
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 20:14
- مگر نیستیم؟ - نه، نیستید. هیچ موجودی از اول انسان نبوده! - اگر انسان نیستیم پس چه هستیم؟ - آدم! همه اول آدم اند بعد انسان می شوند. - چگونه انسان شویم؟ - بوسیله ی پیامبران! - پیامبران چگونه انسان شدند؟ - بوسیله پیامبر قبلی! - و حضرت آدم؟ - حضرت آدم را مفیستوفلس انسان کرد، البته خودش نه کارش! - مفیستوفلس؟! - شیطان!...
-
خــــــــــِــــرَد
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1384 09:46
یا هو هورمزد بود تنها با خردی عمیق نه هورمزد نبود اهورامزدا بود تنها نه با جهان جهانی که خلق کرده بود از خِرَد خــــِــــــرَد او خرد بود وخرد او جهان بود سرشار از خرد و آن خرد بود که در تک تک موجودات سیلان داشت جاری بود از قناری تا کرکس و همان خرد بود که جاری بود در اهریمن که انسان بیهوده نباشد زندگی بدون اهریمن...
-
دوست...وطن
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 20:52
از هم وبلاگی ها معذرت می خواهم نتونستم جلو خودمو بگیرم... یه شعر تقدیم به تمام هم وطنان عزیز ... وطن پرنده ی پر در خون وطن شکفته گلت در خون وطن فلات شهیدان شد وطن پا تا به سر خون وطن ترانه ی زندانی وطن قصیده ی ویرانی ستاره ها ،اعدامیان ظلمت به خاک اگرچه می ریزند سحر دوباره بر می خیزند بخوان که دوباره بخواند این همیشه...
-
دیکتاتوری در دستگاه الهی...
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 12:30
۱.تو همه جا دیکتاتوری شده تو خانه تو مدرسه تو جامعه تو دستگاه الهی... اره تو خونه که می ری بابات می زنه تو سرت مامانت می زنه تو دهنت ٬زبون که باز می کنی تا حرف می زنی می گن بچه ای یا نه می گن حرف حرف ماست اره این از خانواده! تو مدرسه هم بماند که چه دیکتاتوری برقراره فقط همین قدر بدونید اگه یه نفر مث من بخواد حرف...
-
I'm The one who knows why he writes
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 18:39
می نویسند تا مشهور شوند می نویسند تا نون در بیاورند می نویسند تا نوع بشر را نجات دهند می نویسند تا حاصل عمرشان را نشان دهند می نویسند تا ... کسی می نویسد که چیزی برای گفتن دارد کسی می نویسد که می تواند هدایت کند کسی می نویسد که از نوشتن لذت می برد کسی می نویسد که می تواند گمراه کند کسی می نویسد که ... و من می نویسم تا...
-
NO ONE
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 06:13
هیچ صیاد زبر دستی نیست باز پی تور و تقلا حتی ماهی کوچکیاز دریایی صید نکرد بخت از ان کسی است که به کشتی برود و به دریا بزند دل به امواج خطر بسپارد و بخواهد چیزی را کشف کند و بداند که جهان پر از ایات خداست بشنود شعر خداوندی را در کار جهان و ببندد کمرش را با اسب ونمازش در مزرعه و کارگهی بگذارد و مناجات کند با کارش و در...
-
دوست
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 19:35
حرف و حدیث زیاده و مجال اندک زبان قاصر از گفتن همه چیز از زشتی ها زیبایی ها از همه چیز دوست از عشق به دوست از دوست داشتن دوست ... اما ... ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه می پنداشتیم تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو ایین درویشی نبود ور نه با تو ماجرا ها داشتیم...
-
خواب
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 17:26
ما از این قرن نخواهیم گذشت ما از این قرن نخواهیم گریخت با قطاری که کسان دگری ساخته اند.هیچ پروازی نیست که برساند ما را به قطار دگران.مگر انگیزه و عشق مگر اندیشه و علم مگر اینه و صلح و تقلا و تلاش.قرنها اگرچه طلب کار جهانیم ولی ما در این قرن بدهکار جهانیم چه باید کرد؟هیچ کس گاری ما را به قطاری تبدیل نکرد هیچ کس ذوق و...
-
Like Toy Soldier
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 16:33
یه جنگ وبلاگی راه افتاده و مثل اینکه هر چی یار بیشتر داشته باشی موفقیتت بیشتره اما من می خوام یه چیزی رو بررسی کنم انواع وبلاگ داری: اولین گروه:بعضیا برا خودشون می نویسن و فقط به خودشون مربوطه و فقط خودشون می فهمن و فقط خودشون می خونن... دومین گروه: این گروه بیشتر برا خودشون می نویسند و فقط به خودشون مربوطه و فقط...
-
آزادی
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 21:36
یا هو آزادی چه کلمه زیبایی انسان آزاد آفریده شد در بندش کردند نه بندی که خدا خواسته بود که خدا بندی نخواسته بود برایش آزاد آفریده بود او را بند انسان این نبود بند انسان جهلش بود جهل بندهایش را محکم به دورش پیچید نکند که پرواز کند « پرنده های قفسی عادت دارن به بی کسی » این پایین ها مانده بود بالا را که نگاه میکرد کور...
-
آینده آفریده انتخاب الان ماست
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 00:53
2. زندگی مجموعه ای از تصادفات یا چیزی از پیش تعیین شده نیست. زندگی پازلی است که با انتخاب های ما کامل می شود. 3. زندگی یک بسته شکلات است. بسته را به ما می دهند بدون اینکه انتخاب کنیم. ولی ما انتخاب می کنیم که کدام شکلات را بخوریم. 4. جبر توهم نداشتن آزادی است و آزادی تنها چیزی که انسان دارد. احساس می کنم «جهان آلوده...
-
i understand
شنبه 27 فروردینماه سال 1384 22:30
i understand this is business And this shit just isn't none of my business .۱ ۲.اقا به ماچه دیگران چی کار می کنند مگه نه هر کسی کار خودش بار خودش اتیش به انبار خودش یا هرکی خوابه خوشبحالش ... ۳.جدیدا مد شده هر کی به اخوندا فحش بده و بد وبیراه بگه ادم نسل جوان شناخته می شه و روی مد روزه ...ههه نه اقا اینجوریا نیست......
-
crazy insane or insane crazy
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 12:31
۱.دیروز معلم راهنمای ما عصبانی شد و کلی بچه ها رو دعوا کرد جای شما خالی نبودید ببینید چه دعوایی بود البته من به شما معلم عزیز اینقدر خودتونو زحمت ندید بچه های ما ادم بشو نیستن... ۲.دیروز عموم و عمل کردن اما تا الان به هوش نیومده خدا داند ۳.اقا ما نمی دونیم این محمد امین چه مشکلی با ما داره منظورم با بچه های وبلاگ ماست...
-
یــــــــاد
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 20:55
یا هو چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده پنجره باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده آره٬یه مدته بهش فکر میکنم . با اون چشمای پاک و معصوم . و دستهای کوچک . با...