1.می دونید دوتا تصمیم گرفتم اول اینکه دیگه نظرات رو می بندم ...
۲.دومی اینه که تمام اعضا رو انداختم بیرون...غیر از داش کوچولو...
۳.بعدا می بینمتون...
۴.سکوتی ممتد...
.حرفها ارام و اهسته به زبان انسان می اید اما اگر زبان نباشد قلمی هست که انها را برای او بنویسد...«ن...والقلم»
.می دونید کنکور هم خیلی بد نیست چون ما همین الان که داریم نفس می کشیم داریم کنکور می دیم (خیلی فلسفی بود...)اره میدونم دارم چرت و پرت می گم اما خب بعضی از چرت و پرتا رو می شه قاب کرد زد به دیوار...
.گاهی ادم از زندگی خسته می شه همون طور که منم شدم بعد اون موقع ارزو می کنید کاش یه alt+f4 میزدیم و بعد با ارامش shut down می کردیم...خیلی راحتو بدون درد...
ــــراستش منم مث پیام عاشق شریعتی هستـم ــــسرمایه هر کس حرفای ناگفته اوست
چقدر زیبا وفنی...
...تمام برگهایمان را گریستیم
کاجی نبود
تابرسرشانه اش نهیم
سایه های عریان
بر سکوت دیوارها
و جامه های سپید در راه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...باد به جستجوی تو
دفتر من را ورق می زند
خوب به رفت و امد نفسم نگاه کن
در این عرق ریزان
ای سنگ بزرگ من
نسیمی می طلبم
در کجا
می وزی و به من نمی رسی
چنانکه کوهی به کوهی
اوووووووووووه چقدر حرف زدم...برا شروع بد نبود
۱.هر بار پایان آغاز شروعی دیگر است و ما شروع می کنیم اما این بار بدون دو نفر و با آمدن دو نفر دیگر...
۲.کلی حرف داشتم اما سکوت تنها حرفه منه...
۳.من دیگه رفتم...