There is No Exit
life is a rubbish, put it away
---------------------------
«من هستم چرا که می خواهم باشم»
مدتی نبودیم: نبودن هم به اندازه بودن سخت٬ تهوع و اسارت در دیوار است.
جدیدا سعی می کردم وطنم را انتخاب کنم: انتخابی بین خون و خاک٬ مردم و سرزمین. من ایرانی هستم ولی آفتاب کویر را نمی توانم تحمل کنم: در پی باران چمنزار هستم. ولی مردم چمنزار پایداری کوه٬ سکوت کاریز را نمی فهمند! در عوض مردم ایران را نزدیک احساس می کردم. ولی...
مردم ایران را می بینم که چگونه تاریخشان را٬ آزادگی اشان را فراموش می کنند.
تا کنون فکر می کردم ایرانیان معنی زندگی را می فهمند!
The one
There are just too many times that people have tried to look inside of me
Wondering what I think of you and I protect you out of courtesy
Too many times that I’ve held on what I needed to push away
Afraid to say what was on my mind afraid to say what I need to say
Too many things that you said about me when I’m not around
You think having the upper hand means you gotta keep putting me down
But I’ve had too many standoffs with you it’s about as much as I can stand
So I’m waiting until the upper hand is mine
فکر نمی کردیم همه بخواهند سر ما رو زیر اب کنند...
برا همین منتظریم که upper hand is mine شه و ما سر همه رو زیر اب کنیم...