دیکتاتوری در دستگاه الهی...

۱.تو همه جا دیکتاتوری شده تو خانه تو مدرسه تو جامعه تو دستگاه الهی...
اره تو خونه که می ری بابات می زنه تو سرت مامانت می زنه تو دهنت ٬زبون که باز می کنی تا حرف می زنی می گن بچه ای یا نه می گن حرف حرف ماست اره این از خانواده!

تو مدرسه هم بماند که چه دیکتاتوری برقراره فقط همین قدر بدونید اگه یه نفر مث من بخواد حرف منتقادنه ای بزنه نسبت به کله گنده ها! یا هر کسی تو دوستان خودت!(ما که دوستی نداریم!) یا فرداش از ترس باید در خودش بشا...(ببخشیدا!) یا اینکه فرداش در جلوی چشم دیگران شکسته و حقیر شود...!

در جامعه متکسر ما همه عاشق انتقادات تخریبی هستند و کار دیگری جز خراب کردن وجهه ارگان های مملکت ندارند (مخصوصا یه ارگان!)وجالب اینست که خودشان به فکر کارهایی که انجام می دهند نیستند و باز هم کسی که از همین افراد انتقاد می کند از انجا که در همه جا نفوذ دارند سر را به باد می دهند و باز هم دیکتاتوری خود را غالب می کنند....

دستگاه الهی ...سانسور شد 

۲.چندیست که بین وبلاگ ها جدایی افتاده مثلا وبلاگ وزین پیرهرات رابطه اش را کم کرده و یا وبلاگ آیینه نیز با ما مشکل پیدا کرده و وبلاگ ترنج (که قرار بود لینک بده!) نیز فکر کرده اند ما وبلاگی ضد تمام وبلاگ ها هستیم اما من می گم که اقا ما که با کسی دشمنی نداریم...

۳.داره از قبیله ما یکی یکی کم می شه... اره به قبیله ما داره اضافه می شه چون خود شما قبیله ات رو داری کم می کنی همون طور که منو از قبیله ات کم کردی ...

۴.نباید مث یه سایه زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی سقف دنیا باشیم...ای پرنده مهاجر خوش بحالت همیشه میری و دیگه برنمی گردی


پیام

I'm The one who knows why he writes

می نویسند تا مشهور شوند

می نویسند تا نون در بیاورند

می نویسند تا نوع بشر را نجات دهند

می نویسند تا حاصل عمرشان را نشان دهند

می نویسند تا ...

کسی می نویسد که چیزی برای گفتن دارد

کسی می نویسد که می تواند هدایت کند

کسی می نویسد که از نوشتن لذت می برد

کسی می نویسد که می تواند گمراه کند

کسی می نویسد که ...

 و من

می نویسم تا نقد شوم

می نویسم تا کامل شوم

می نویسم تا دردم تازه شود

می نویسم تا یادم بیاید که «انسان»ام

می نویسم تا به حقیقت برسم

 

«نوشتن هدف نیست، راه است»

The one

NO ONE

هیچ صیاد زبر دستی نیست باز پی تور و تقلا حتی
ماهی کوچکیاز دریایی صید نکرد
بخت از ان کسی است که به کشتی برود
و به دریا بزند
دل به امواج خطر بسپارد
و بخواهد چیزی را کشف کند
و بداند که جهان پر از ایات خداست
بشنود شعر خداوندی را در کار جهان
و ببندد کمرش را با اسب
ونمازش در مزرعه
و کارگهی بگذارد
و مناجات کند با کارش
و در اندیشه حل یک مسئله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش
و ببیند در خواب حل یک مسئله را باز
با شادی درگیری یک مسئله بیدار شود

ابن سینا پاستور گراهام بل رازی
و انیشتین و نوبل
و ادیسون وادیسون وادیسون بشود
بخت از ان کسی است که چنین می بیند
و چنین می فهمد
و چنین می کوشد
و چنان جام پری می نوشد
بخت از ان کسی است که در ان لحظه فتاد  و از ان نیوتن
که به ان اندیشید و در هن راز بزرگی را دید
خوش به حال ان سیب
خوش به حال نیوتن