-
بدون تیتر
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 01:47
هنوزمرا نمی شناسید؟ مگر انسان چیزی جز اندیشه اش است؟ و مگر اندیشه مرا نمی بینید؟ شاید به این خاطر است که The one هیچ کس نیست! یعنی همه The one اند و The one هیچ کس نیست! شاید The one هم یک پارادوکس است! مانند تیتر این یادداشت. مثل این حرف که: هیچ کدام از حرف های این یادداشت را قبول ندارم. The one
-
فقط برای دعا
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 20:51
ملت برا عموی ما دعا کنید رفته ccuخدا به خیر بگذرونه تا حالا سه بار عمل قلب داشته این چهارمیشه تو رو خدا دعا کنید از زیر این یکی هم سالم بیرون بیاد... فقط دعا کنید ... پیام
-
دزدی
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 03:40
یا هو و دزیدند... بت پرستان کعبه ابراهیم را و فریسیان دین موسی را حوایون شریعت عیسی را دزدیند و خلفا امامت علی را از این دزدها کم نبودند همانان سزارهایی که آزادی رومیان را از آنان گرفتند و نشان میترا را از کمبوجیه اخناتون را مسموم کردند وتاج از توت عنخ آمون گرفتند هماننی که گفتند: این مرد هزیان می گوید «به محمد محتضر»...
-
مظلوم...
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 15:10
...سلام بقیع قبرستان عشق ... اره تو همه این جاهایی که به اصطلاح ادمو به خدا نزدیک می کنن این عبارت بالا رو می گن ما هم همیشه می شنویم و رد می شیم ...نمی دونم چندتا تون بقیع رو دیدید نمی دونم چندتا تون گنبد سبز رو دیدین اما ما که دیدیم خیلی چیزا گیرمون اومد انگار یه تاریخ رو دیدیم خانه ای رو دیدیم که به قول شریعتی تمام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1384 23:28
here is a poem from mother treza I hope you find it intresting and commente by return <NO One> Life is an opportunity, benefit from it. Life is beauty, admire it. Life is a dream, realize it. Life is a challenge, meet it. Life is a duty, complete it. Life is a game, play it. Life is a promise, fulfill it. Life...
-
خدایان سه گانه زمین
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1384 01:04
زر، زور، تزویر آفرینندگان گذشته، حال، آینده انسان زر ازعلاقه ى انسان نسبت به دنیا، زور از قدرت بازوى او (مشترک با حیوانات) و تزویر از هوش سرشار او سر برآورده اند. زر در پى طغیان ناشى از فقر و زور در پى انقلاب ناشى از طغیان ناشى از فقر از پا در مى آیند. ولى تزویر باقى مى ماند چرا که با وجود آن قفر موهبت الهى و اعتراض...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1384 20:51
من ندیدم دو صنوبر با هم دشمن من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین رایگان می بخشد نارون شاخه خود را به کلاغ <سهراب سپهری> بیاید با هم دوست باشیم no one
-
شعری از سهراب
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 21:37
روشنی را بچشیم گرمی خانه لک لک را ادراک کنیم و نخواهیم پلنگ از در خلقت بیرون برود و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت no one
-
به نام خدا
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 21:25
سلام من عضو جدید وبلاگ هستم که با نام NO ONE وارد می شوم. امیدوارم بتوانم نقش فعالی در وبلاگ داشته باشم. <یا حق>
-
جوابیه...
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:50
-بعضی می گن کار دیگران به تو چه کار خودتو بکن جواب:من ان موجم که اسایش ندارم به اسانی سر سازش ندارم همیشه در گریزو انتظارم نمی مانم اگر چه بی قرارم صدای زنده بودن در خروشم به ساحل چون می ایم خموشم به هنگامی که دنیا فکر ما نیست برای مرگ هم در خانه جا نیست اگر خاموش بشینم روانیست -به یه نفر عمرت الهی کم نشه اما پر از...
-
نوروز تکرارى که تازگى مى بخشد!
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 15:21
آمدن بهار یک سنت، یک رسم است. رسم تازه شدن طبیعت! و پدران ما این سنت را با رسم نوروز گرامی داشتند. و این پداران ما نبودند که رسم داشتن آداب و رسوم را ابداع کردند، بلکه آن را از طبیعت یادگرقتند. آنها یاد گرفتند در تکرارها و نظم طبیعت، خدا را سپاس گذارند و هماننـد طبیـعت تکرارهایى پدید آورند. و نوروز اوج این نظم و سپاس...
-
تزویر از نوع اسلامی شیعی!
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 03:07
تاریخ تکرار می شود، همان طور که بهار و زمستان تکرار می شوند. باز بلعم باعورا هایی و باز کاهنان ساسانی، ولی اینبار نه در لباس موبدان آتشکده بلکه اینبار در جامه ی روحانیت! و اینبار با ترفندی نوین: نوید افقی دور دست و روشن! «ظهور موعود» می گویند جبر طبیعت است، قضا و قدر است. بقول پائولو کوئلیو: مکتوب! قبل از انقلاب چه...
-
سلامی دوباره...
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 20:14
۱. بین دوراهی شک حیرون و هاج و واجم سفر دوای دردم هجرت تنها علاجم اقا ما رفته بودیم مسافرت اره رفته بودیم ... ۲. بعد مدتها دوباره به دنیای اینترنت وصل شدیم اخ که چه حالی می ده... ۳.راستی عیدهاتون مبارک باشه...
-
طلوعی در غروب
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 00:53
خرم آن روز که عاکف میخانه شویم از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را از صنمخانه این قافله بیگانه شویم فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم فقط می خواستم بگم من هم هستم. در ضمن دوستان تاکید زیادی بر فاش نشدن اسمم دارن تا ببینیم چی می شه!! The one
-
شــــــــــــــــــــــــاهـــــــــــــــــــــــــد
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 23:39
یا هو چه مو های قشنگی چه لبای سرخی داره صورتش چقدر صافه جون میده برای ... نگاه کن چه عشوه هایی می آد چه قدر از اون دختره که رد می شه خوشگلتره گور بابای دخترا رفیقاش چه جوری نگاش می کنن مثل اینکه واقعا خبراییه... چنتاتون ان حرفا رو شنیدین(یا شبیهشو)٬ چنتاتون این حرفا رو با خودتون زدین وقتی «از اونا» از کنارتون رد می...
-
این همه هوا رفیقات رو داری می میرها...
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 19:18
این دیگه فکر نداره وقتی می شنوی می گم تو برو باهام نمون حتی اسممو نیار اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون که تمام فکر من پیش تو بود مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود می دونی حرفی ندارم اگه زمزمه هامون شده یخ تو دلامون می دونی جایی ندارم جز امشب زیر بارون برم پیش خدامون اره اینهمه خودت رو پاره می کنی برای چیه نمی خواد...
-
just some rubbish
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 00:53
دو صفحه مطلب پرید... ... اخرین جمله ها این بود من این وبلاگو باز کردم که حرف دلمو بگم اما همه چی گفتم الا حرف دلم نذاشتن حرف بزنم... چشمای منتظر به پیچ جاده... غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده چقدر ماشینی شدیم صبح می ریم مدرسه شب میایم خونه دوباره می ریم مدرسه باز خونه و این...
-
«ذن» از نظر یه گمراه
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1383 20:33
یا هو هیچ به « نه -- فکر کردن » « فکر کردی ». یا یا به « فکر کردن » « نه -- فکر کردی ». هیچ « نه -- یافتنی » رو « یافتی » یا نه تا حالا « یافتنی » رو « نه -- یافتی ». شده یه وقتی « نه -- بودی » ولی « بودی » یا « بودی » ولی « نه -- بودی »( منظورم شعر : هرگز « حدیث حاضر غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است »...
-
یه گمراه اضافه شد
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 20:58
یا هو من پشوتنم می خواستم بگم که از این به بعد می نویسم.همین یه مطلب نوشته بودم که publish نشد.الان هم حوصله نوشتن دوباره اش را ندارم.ببخشید یا حق
-
بعد مدتها اومدم...
شنبه 15 اسفندماه سال 1383 21:50
××بالاخره ما بعد مدتها اومدیم دلیل غیبت چند وقتمون به خاطر تمومی کارتم بود از همه معذرت می خوام... ××بله وبلاگا هم همه تعطیل شدن الا ما و پیران و ایینه که ایینه هم به طور خودکار تعطیل بوده... ××بله اقا برای اغاز مطلب اشاره دارم به اتفاقی که چند روز پیش در تاکسی افتاد اقا راننده شروع به صحبت کرد از زمان شاه می گفت اون...
-
اشتباه بود...
شنبه 8 اسفندماه سال 1383 21:06
اشتباه بود اشتباه بود دل به تو بستن گناه بود... دلم به حال پرسپولیسیها می سوزه خیلی بد شد (ضایع شدن)... اخرین امید ما هم به ناامیدی گروید....
-
جمعه طلاییی
جمعه 7 اسفندماه سال 1383 10:52
تغییر همیشه خوبه برا ما هم امروز یه تغییراتی رخ داد تصمیم گرفتیم وبلاگو نبندیم از اقا منصورم تشکر دارم چرا که ما رو ارشاد کردند... قالب وبلاگم رو عوض کردم
-
اول قبلی رو بخونید...
جمعه 7 اسفندماه سال 1383 08:16
یه اهنگ گذاشتم به حال من می خوره گله دارم...
-
حرفی نمونده باقی سکوت حرف اخر
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 20:31
این پست رو تا اخر بخونید چون آخرین پسته همه با ما دشمنی دارن از دوستان گرفته تا دشمنان ...خدایا شر دوستان رو به خودشون برگردون... باز هم صدایی دیگر و خفه کردن اما این بار توسط مدافعان ازادی!صدای خسته من ....... وبلاگ ما دیگه تعطیله از فردا... اخرین شعر: i've been to all the familiar places i've been running like...
-
دل افسرده من...
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1383 06:30
دل اول. ای در بسته شده از همه خسته شده دل افسرده من پشت پا خورده من ای شکسته تن سبو سکه بی پشت و رو ای خلیج یخ زده خرمن ملخ زده گوش کن ای دل من تو هنوز دل منی با همه بی ثمری تو خود شکفتنی... دل دوم. خدایا تو ان جوان دلاور نگاه دار کز تیر چشم گوشه نشینان حذر نکرد نمی دونم چرا ادم به هر کی دل می بنده همش الکی میشه و...
-
مسجد زینب ـ جلسه هفتگی
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1383 15:10
۱.به نظر من خیلی جالبه که بدون هیچ گونه تبلیغ ۱۵ نفر بیستو شیشی یه جا جمع شن تازه فقط ما بماند چند تا از دوره های دیگر بودند... ۲.ما همه دوستدار شهادتیم خدایا ما را شهید بمیران ۳.باز هم از همه تقاضای عفو دارم ۵.هر کی می خواد به نظرش جواب داده به شه یه ستاره بغل اسمش بزنه ۴.عبادات قبول
-
اخرش از عشق تو مولا می میرم...
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 13:39
1."...نا گهان جرقه ای در ظلمت، انفجاری در سکوت، سیمای تا بناک شهیدی که زنده بر خاک قدم برمی دارد، از اعماق سیاهی ها ،از انبوه تباهی ها، چهرۀ روشن و نیرومند یک امید، در شب ظلمانی یاس. بازار خانۀ خاموش فاطمه _این خانه کوچکی که از همه تاریخ بزرگ تر است_ مردی بیرون می اید، خشمگین مصمم و در هیاتی که گویی بر سر همه قصر های...
-
یا حسین ابن علی روحی فداک
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 00:10
۱.دعا کنید ای فرشتگان سحر نگردد شب حسین که می رود شاه تشنه لب نمی رود زینب حسین کبوتران زمان پرواز اخر است که مقصد تمامتان حوض کوثر است ۲.امشب با اقا منصور و عده ای دیگر رفتیم هیئت جای شما خالی خیلی لذت بردیم ۳. به یه نفر نیاز مندیم جهت کمک کردن در مطلب دادن
-
صدای محرم
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 14:52
۱.صدای طبل و سنج امانم رو بریده بود داغون شده بودم خدا یا بسه چقدر عذاب می کنی خدایا چگونه می توانی بنده ات را این همه اذیت کنی ... بعد از اون اتفاق دیگر سفیدی برایش معنا نداشت نا امید بود از همه از خودش از دوستانش از خدایش ... صدای طبل باز هم از پنجره به درون سرازیر بود ... پسرک سرش را ارام از پنجره بیرون کرد صدای...
-
تو مث یه تیکه ابری...
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 22:07
1.درباره کاری که حسین در تاریخ کرده است بسیار سخن گفته اند وبسیار نوشته اند و می گویند و می نویسند .قدما بگونه ای انرا توجیه می کنند و متجددین روشنفکر بگونه ای دیگر اما من به تازگی متوجه شده ام که امکان ندارد کاری را که حسین کرده است بفهمیم. عظمت حسین ازیکسو،وشخص بینی ما ، از سوی دیگر ، موجب شده است که انچه را که از...