دل افسرده من...

دل اول.
ای در بسته شده
از همه خسته شده
 دل افسرده من
 پشت پا خورده من
 ای  شکسته تن سبو
  سکه بی پشت و رو 
  ای خلیج یخ زده
 خرمن ملخ زده
 گوش کن ای دل من
تو هنوز دل منی
با همه بی ثمری
تو خود شکفتنی...
دل دوم.
خدایا تو ان جوان دلاور نگاه دار     کز تیر چشم گوشه نشینان حذر نکرد

نمی دونم چرا ادم به هر کی دل می بنده همش الکی میشه و یارو یا باهات قهر می کنه یا میره با یکی دیگه رفیق می شه...

دل سوم.

تو مث یه تیکه ابری توی اسمون ابی

 پاک و ساده مث رویا مث خوابی

 بگو یکبار اره یکبار بر می گردی

 یا هنوزم بی تفاوت یخی سردی

  بین منو تو فاصله غوغا می کنه

  یاد حرفای قشنگت منو رها نمی کنه

  تو منو گذاشتی رفتی توی روزگار وحشی

 توی کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی

دل چهارم.

لطفا نظر بگذارید...

مسجد زینب ـ جلسه هفتگی

۱.به نظر من خیلی جالبه که بدون هیچ گونه تبلیغ ۱۵ نفر بیستو شیشی یه جا جمع شن تازه فقط ما بماند چند تا از دوره های دیگر بودند...
۲.ما همه دوستدار شهادتیم خدایا ما را شهید بمیران
۳.باز هم از همه تقاضای عفو دارم
۵.هر کی می خواد به نظرش جواب داده به شه یه ستاره بغل اسمش بزنه
۴.عبادات قبول

اخرش از عشق تو مولا می میرم...

1."...نا گهان جرقه ای در ظلمت، انفجاری در سکوت، سیمای تا بناک شهیدی که زنده بر خاک قدم برمی دارد، از اعماق سیاهی ها ،از انبوه تباهی ها، چهرۀ روشن و نیرومند یک امید، در شب ظلمانی یاس. بازار خانۀ خاموش فاطمه _این خانه کوچکی که از همه تاریخ بزرگ تر است_ مردی بیرون می اید، خشمگین مصمم و در هیاتی که گویی بر سر همه قصر های قساوت و پایگاهای قدرت اهنگ یورش دارد و گویی قله کوهی است که اتشفشانی بیتاب را در دل خود به بند کشیده است و یا تند بادی است که خداوند بر قوم عاد فروفرستاده است و اکنون به وزیدن اغاز می کند ...

مردی از خانه فاطمه بیرون می اید، امده است تنها و بیکس با دستهای خالی، یک تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و اهن، یورش برده است. جز مرگ سلاحی ندارد اما او فرزند خانواده ای است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات خوب اموخته است.

در این جهان هیچکس نیست که همچون او بداند که : "چگونه باید مرد" دانشی که سپاه نیرومند و سرا پا سلاح دشمن او، که بر جهان حکومت می راند از ان محروم است. و این است که قهرمان تنها به پیروزی خویش بر انبوه سپاه خصم اینچنین مطمئن است اینچنین مصمم و بی تردید به استقبال بیرون امده است.

اموزگار بزرگ شهادت حسین اکنون تنها برخاسته است تا بیاموزد که مرگ سیاه سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن می دهند تا زنده بمانند، کسانی که گستاخی انرا ندارند تا در ظلمتی که همه چیز به تباهی می گراید و" انسان ماندن" نیز محال می شود " شهادت "را انتخاب کنند "مرگ"انان را انتخاب خواهد کرد..."


2.قلندر مسلک و درویش و مستم      نه کافر نه یهود نه بت پرستم

   بود پیرم ابالفضل علمدار                به گردش کمترین درویش هستم

چه می گویند این سیه دلان که حسین گریه کن نمی خواهد که گفته است اینرا این توهین است این بد است خود حسین می گوید :هر مومنی که از ما یاد کند اشکش روان می شود پس هر که گریه کند می توان جز مومنان حسابش کرد گریه ای درست نه این گریه های ساختگی خدایا چشماهایی گریان به من عطا کن تا در مصیبت حسین و یارانش بگریم...

3.یه نفره و یه لشگر تنها فریاد می زند :"هل من ناصرا ینصرنی" علی ابن الحسین می بیند فردی در گوشه ای ایستاده با نیزه ای به پهلوی پدر می زند(مانند مادرش)می داند که پدر او را دیده ولی چرا با یک ضربه اورا هلاک نکرد الله اعلم...

وقتی علم امامت به او رسید فهمید از فرزندان ان مرد فردی است که در راه خاندان حسین کاری میکند...قربانت بروم یا حسین چقدر با دور بینی می جنگی تا اخرین فرد از نسل دشمن را می نگرد ...


4.

با پلک زدن کار دو صد معجزه کرده تکبیر به لب نعره زنان ساحل ودریاعشق است ابالفضل 

فریاد طنین افکن ان مهدی موعود اینست بدانید که ای مردم دنیا  عشق است ابالفضل  


5.از تمام عزیزانی که ما یه کم  نسبت بهشون بد رفتار بودیم معذرت می خواهم مخصوصا اقا محمد، اقا محسن، اقا رسول، الهه مهر اقا حسین ،پیران عزیز ، احمد اقا ، میلاد خان ،حامد اقا ، اقا محمد امین ، اقا علیرضا ، اقا فرهاد که یکی از بهترین دوستان ما هست ...ما را دعا کنید