طلوعی در غروب

 


خرم آن روز که عاکف میخانه شویم 
از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم

بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را 
از صنمخانه این قافله بیگانه شویم
فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده 
پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

فقط می خواستم بگم من هم هستم.



در ضمن دوستان تاکید زیادی بر فاش نشدن اسمم دارن تا ببینیم چی می شه!!


          The one

نظرات 6 + ارسال نظر
پشوتن یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 04:40 ب.ظ http://insunset.blogsky.com

برای روز میلاد تن خود
من آشفته رو تنها نذاری
برای دیدن باغ نگاهت
میون پیکر شبها نذاری

خوش اومدی

یا حق

پیر هرات یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:50 ب.ظ http://pire-harat.blogsky.com

آقا رو!! ...

ما ها از طریق انواع و اقسام کارهای روانشناسی و ستون پنجم بالاخره مچت رو می گیریم!

کورش یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:08 ب.ظ http://vulturek.blogsky.com/

من که می دونم کی هستی!!!

سجاد یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.mirror.blogsky.com

ای بابا این یکی هم که اهل می و میخونه ست...
نکن پدر جان این کارا آخر عاقبت نداره ... مگه پیر هراتی ها رو
نمی بینی انقدر می و میخونه گفتن که به این وضع افتادند!!!

ره میخانه و مسجد کدام است
که هردوبرمن مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند ست
نه در میخانه کین خمار خام است
و...

دشمن به غلط گفت که من میخانه ایم
ایـزد دانـد که آنچـه او گفـت نـی ام

الهه مهر جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:43 ب.ظ

بوی بن بست فکری میاد...

احمد یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:59 ب.ظ http://mirror.blogsky.com

آقای د وان ما که بالا خره می فهمیم شما کی هستی بی خود تلاش نکن که فاش نشی !
در ضمن آینه شکستن هم نداریم ها این جوری کلاه همون بد جوری تو هم میره !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد