«ذن» از نظر یه گمراه

                                                                یا هو

هیچ به «نه--فکر کردن» «فکر کردی». یا یا به «فکر کردن» «نه--فکر کردی». هیچ «نه--یافتنی» رو «یافتی» یا نه تا حالا «یافتنی» رو «نه--یافتی». شده یه وقتی «نه--بودی» ولی «بودی» یا «بودی» ولی «نه--بودی»(منظورم شعر : هرگز «حدیث حاضر غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است» نیست.). به این فکر کن:
روزی یک استاد ذن عصایی را به شاگردانش نشان داد. به آنان گفت:
«
اگر این را عصا بنامید٬ زندگانی جاودان آن را نفی کرده اید
«
و اگر عصـــا ننـــامیــد٬ واقعیت کنونیش را نفی کرده اید
«
حال بگویید آنرا چه باید نامید؟»



خب خوب قاطی کردید. مغزتون کاملا قفل کرد. خب شما دیگه از سطح سوال و جواب های روزمره جلوترید. شما الان فهمیدید جایی هست که تور عقل شما اونجا رو در بر نمی گیره. هیچ منطق عادی و غیر عادی برای جواب دادن به سوال هاش وجود نداره. درک ما برای دنیای واقعی بوجود آمده دیایی که توس مرئی و نا مرئی وجود دارد فاعل و مفعول عامل٬ علت و معلول توش هست . «بوتسوگن» می گوید:
«
ای برادران٬ چگونه است که شما در درک حقیقت ذن ناتوانید؟(پشوتن:ذن همان خود است و شناخت آن . خود همان ذن است است وشناخت آن. در ذن شما باید برای رسیدن به خودشناسی خود را نابود کنید . پش ذن ی برای شنا ختن نمی ماند!) اشتباه در کجاست؟ اشتباه در اینجاست شما در درک این مطلب که همه چیز ماورای درک و فهم است ٬ قصور می کنید. نه یک ٬ نه چند٬ نه اکثر چیرها ٬ بلکه هر چیز و همه چیز اساسا غیر قابل درک است. و شما سعی می کنید راهی برای یافتن آن بیابید
و این فهمیدن است بعنی «نه--فهمیدن»

 


این مطلب جوهره ای از ذن بود.یعنی جوهره از آن که من «فهمیدم» امیدوارم هم زمان آن را«نه--فهمیده» باشم.از «پیران» عزیز ٬ «ترنج» ای ها و بقیه می خواهم «کوان» (معمایی از جنس معماهای مطرح شده)زیر را حل کنند. یادتان باشد که اساس ذن خرد کردن تفکر منطقی عادی و رفتن به بالا تر از آن است. یک «خالی بزرگ».

 


شاگردی کنجکاو از استاد پرسید:راه جیست؟
استاد پاسخ داد:همان است که جلو چشمان توست.
ــ چرا نمی توانم خودم آنرا ببینم؟
ــ چون به خودت فکر می کنی.
ــ شما چطور؟ آیا شما می بینید؟
ــ تا وقتی «دوبین» هستی ٬ یعنی می گویی «من نمی بینم» و «تو نمی بینی» چشمانت تیره خواهند ماند.
وقتی نه «من» باشد نه «تو» ٬ آیا می توان راه را دید؟
وقتی نه «من» باشد نه «تو» چه کسی می خواهد راه را ببیند؟

                                                               یا حق

پشوتن

نظرات 5 + ارسال نظر
کورش سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ http://vulturek.blogsky.com/

- اول که خوب خودتو معرفی با چنین گفت زرتشت دودر شده ی من!
- به مسائلی که گفتی مشغول بودم یه مدت. نظرات لائودرزو فیلسوف چینی من رو به این سمت کشوند. می گفت مردم بودن دانند و بودن فهم کنند و نبودن را چیزی ندانند. بودن لازمه ی نبودن...

اولا کتابتو در اولین فرصت به دستت می رسونم(زرشک)
دوما اینم یه جوابه ولی فکر نکنم به این «کوان» چون کوان ها اصولا جواب ندارند

پیر هرات سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:07 ب.ظ

بهاگوان اوشو از ذن زیاد گفته و نوشته. شاید هم بشه گفت که استاد ذن بوده! وقتی نه «من» باشد نه «تو» به نظر می آید هیچ چیز وجود ندارد اما دو چیز وجود دارد: دو چشم که می بیند و دو گوش که می شنود.

انجمن حمایت از حقوق بشر اوشو !!!!

چرا «دو جفت چشم» باید راه را ببینند.
اگر آدم «خودش» راه شد چه؟

The one پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:59 ق.ظ

اگر تو زاییده تخیل من باشی و من« نباشم» دیگر تویی وجود ندارد تا به من بگوید راه جلوی پایت است!؟

راه تویی
چه کسی آن را به تو نشان دهد
غیر از تو

حامد پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ب.ظ http://mirror.blogsky.com

بهت خوش آمد می گم .تازه یه آدم پیدا شده درست حسابی همون جوری که باید بنویسد می نویسد.امیدوارم که وسطاش کم نیاوری.(جریان شعله وبعد خاکستر!!!)

حامد حالا حالاها داغ داغم

پشوتن پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:51 ب.ظ http://insunset.blogsky.com

احمـــــــــد
ببخشید کامنتتو پاک کردم مشکل فنی بود
خیلی خوبه که نفهمیدی ٬ اگه بهش فکر کنی(فــــــــــکر !!!!!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد