این پست رو تا اخر بخونید چون آخرین پسته
همه با ما دشمنی دارن از دوستان گرفته تا دشمنان ...خدایا شر دوستان رو به خودشون برگردون...
باز هم صدایی دیگر و خفه کردن اما این بار توسط مدافعان ازادی!صدای خسته من .......
وبلاگ ما دیگه تعطیله از فردا...
اخرین شعر:
i've been to all the familiar places
i've been running like sentence never begun
i've been looking for way to let ya know
i got nothing left to fill spaces
i got nothing but a center coming undone
i've been doing circles and it shows
every cloud in the sky
every place that i hide
tell me that i
iwas wrong to let u go
یه شعر دیگه:
وقتی که گل در نمی یاد
سواری این ور نمی یاد
کوه و بیابون چی چیه
وقتی که بارون نمی یاد
ابر زمستون نمی یاد
این همه ناودون چی چیه
حالا تو دست بی صدا
دشنه ما شعر وغزل
قصه مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبیه ما دشمنیه
کاش منو تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خواب وبیدار نمی فهمه
کسی تنهایی رو از من نمی دزده
درد ما رو در و دیوار نمی فهمه
واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچه گی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سرتون رو درد اوردم اخه اینجا تنها جایی بود که می تونستم سفره دلم رو باز کنم اینجا هم از ما گرفتن...خدایا مپسند....
خداحافظ
خیلی قشنگ خونده...